بچه ها
من دسته گل عروس ميخوام :( :دي
بوق بوق عروسي
اصن يه وضييييييييييييي

آقاي پارسا زاهد قرار شد حرفشو نزنيم ديگه؟
ايني که گفتيد رو ميدونم. علي هم همينو گفته بود. بحث چيز ديگه بود....
حل شده يا نشده، تموم شد...
و هموني که ديشب علي اس ام اسي بهتون گفت.

پايان تمام رنگين کمان!!!

به نام خدا
سلام
گنجشک خانم من چند روز پيش يعني دقيقاً 2013/07/01
چون تاريخ موبايلم ميلادي هست. به علي اس ام اس دادم که کجايي عروسي فرشته خانمه؟
بعد گفتم رقص بلد نيستم و بهم ياد بده. اونم بهم گفت فقط کافيه دستو پاهات رو الکي بالا پايين کن مي‌شه رقص
:دي

مگه من گفتم ميرم؟
گفتم حضورم اينجوري پررنگ دردسره.

مني که جلو دردونه انقدر مراقب بودم چيا ميگم با کيا حرف ميزنم
امروز همه حرفامو شنيد پشت تلفن :(
به حديم حالم بد بود که حتي نميپرسيد چي شده.همينجوري فقط نگام ميکرد.


الان خوبم.
هنوز ميتونم ظاهرمو شاد حفظ کنم!
ميتونم مثه خيلي وقتاي ديگه بگم، هرچي بود گذشت.تو نذار تو دلت بزرگ شه....
اين از اون چيزايي بود که به قول خانم گل :« ببخش،ولي فراموش نکن...»
فراموش نميکنم ولي ديگه سعي ميکنم بهش فکر نکنم.بعضي وقتا دلمونو حتي گول بزنيم بهتره.


ديگه لطفا در اين مورد حرفي نزنيم.
لب همگي خندون

اونقد مهربون هست که برگرده .. کار چشماي من شده انتظار! ....

وحشت از عشق که نه! ترس من ازفاصله هاست!
وحشت ازغصه که نه! ترس من خاتمه هاست!
ترس بيهوده ندارم، صحبت از خاطره هاست!
صحبت از کشتن ناخواسته عاطفه هاست!
کوله باري است پرازهيچ که بر شانه ماست!
گله ازدست کسي نيست، مقصردل ديوانه ماست!

رسم ” خوب ” ها همين است
حرف آمدنشان شادت مي کند
و ماندنشان
با دلت چنان مي کند
که هنوز نرفته
دلتنگشان مي شوي...

به نام خدا
سلام
اومدم اعتراف کنم :دييييييييي
من نگفتم کدوم وبلاگ
اما از اينا که بگذريم خبراي جديد از مراسم عروسي و اينا دارم :دي
شنيده شده خانواده دوماد گفتن:
نه چک زديم نه چونه، عروس اومد تو خونه
اونقدر خوشحال بودن که نگو

يه جاي ديگه مجلس يک دهه شصتي يه شعر قديمي يادش اومده و هي مي‌خونه
عروس سرت رو بالا کن، به همسرت نگاه کن، ببين خودت قشنگي؟ يا همسرت قشنگه؟

موقع هديه دادن و ايناش چه جالب بود
هر کي هديه مي‌داد مي‌گفتن: دست شما درد نکنه. چرا زحمت کشيدين؟ حاااالا که زحمت کشيدين. چرا ويلا ندادين؟ کنار دريا ندادين؟
و ...
کلي چيزايي ديگه که بعضي‌هاش بووووووووووووووق بود و معذورم :پي

اي خدا
کاش يه بيان شيوا و تاثير گذار بهم ميدادي که حرفامو درست ميزدم
اينم بره کنار اونايي که ندادي!

اصلا بذاريد ريشه يابي کنم
مشکل همون کامنت منفي من بود که نبايد ميگفتم
بالاخره يجوري از خلاصيم باخبر ميشدين ديگه :)))

گويا جان
اينجا فقط من حق دارم ديوونه و رواني باشم و لاغير

بچه هااااااا
لطفااااااااااااااااااااااا :(

من نميفهمم چرا همه افتادن رو دور معذرت خواستن از هم!
درد من اينا نيست.
ديگم چيزي ندارم بگم ولي اين اتفاق ميفته و علي بهم ميگه
بزرگش کردي.....
يکي که برات انقدر اهميت داره دلتو بشکنه .بعدم بخنده و بگه بزرگش کردي.

ديگه هيچي ندارم بگم

علي آقا، اون چيزي که به من گفتي، با اون چيزي که حقيقت داشت فرق ميکرد.اين اسمش نگفتنه حقيقته؟دروغه؟مصلحته؟باشه.هرچيزي که هست باعث جلوي همه خجالت بکشم....
من بزرگش کردم.من هرچي دلم خواست گفتم. باشه.....
اما معذرتم نميخوام. وقتي تو نميفهمي درد من چيه و چي شد که تا اين حد غصم شد، ديگران حقم دارن که درکم نکنن و بخوان به همين راحتي لبخند بزنم و بگم و بخندم.

خوش باشيد

بچه ها
اتفاقيه که افتاده
علي بايد از سيبيل مجازات اويخته بشه و تمام

ما که اتفاقات بدتري رو با هم از سر گذرونديم

ديگه چجوري بگم
عجز و التماس از حرفام نميچکه؟
:((
از دست دادن دوست غربت است :((

نه لباس ميخوام نه خنده
يکي زمانو برگردونه عقب، نتمو خراب کنه، که نيامو ننويسم.
همين