ساعت ویکتوریا

نام:
ايميل:
سايت:
   
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
  
  
 
+ ... 
انگار من خوشياتونم خراب کردم. خندتونم بند اوردم....
بازم من مقصر!بازم من معذرت ميخوام...

همتون فکر کرديد اگه من وبلاگاتون نميام لابد از سر خوشيه، از سر خودخواهيه، از سر غروره، از سر دوست نداشتنتونه، يا فلان و بهمان....
هيچ وقت نفهميديد هميشه خواستم نباشم تو جمعتون که اگه يه روز دلم گرفته بود به خاطر من شاديتون خراب نباشه. کي بدش مياد بين دوستاش باشه؟کي از بگو بخند بدش مياد؟

حالا امروز باز اومدم و ميگيد بهم نذار تلخ تر شه.انگار من دوست دارم اينجوري خودم دلم بشکنه....
يا فکر کنين دارم بيخودو بي جهت بزرگش ميکنم.
بزرگ هست.
چون نه علي برا من هر کسيه( تک تکتونم ميدونيد که علي چقدر برام عزيزه، چقدر برام مهمه، که هميشه هم گفتم احدي نميتونه جايگاهي که علي برا من داره رو داشته باشه) نه تو گويا جان....

من شرمندم اگه بگو بخندتون رو خراب کردم
کاش يک نفر ميفهيد چرا انقدر ناراحت شدم.......

شرمنده گويا جان ناراحت شدي.
وبت بهم ريخت...
ميبينيد نباشم بهتره؟




پاسخ

اين چه حرفيه گلاب... :"(

من از "خودم" ناراحتم..

به خدا مي فهمم.. اما به خدا اون طوري که از حرفاي من ديوانه به نظر اومد نبود.. :"(


به خدا به حدي از حضورت خوشحالم که حد نداره..
اين چه حرفيه فدات شم؟ :"(

هيچي به هم نريخته.. هرچي هم که شد، ناراحتيت، باعثش "من" بودم..

توروخدا "باش"...
:"(
حرفمو، عذرخواهيمو، قسمي که خوردم رو، بپذير و "باش"...
:"(