• وبلاگ : ترجمه ي زندگي
  • يادداشت : رفرش!
  • نظرات : 16 خصوصي ، 28 عمومي
  • تسبیح دیجیتال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
       1   2      >
     
    + رب 
    ضمن تاييد کامل ج کامنت قبلي راجع به وضو در اماکن عمومي ؛ جا داره بپرسم که شما معمولا ساعت و عينک رو ميپوشيد ؟آيا؟؟

    :پييييييييييييييييييييييييييييييييييييي
    خيلي خيلي پيييييييييييي:))
    پاسخ

    سلام ... ممنون از تأييدت :)) .. و اين که خيييييييييييييلي بججنسي! :ديييييييييي اتفاقاً وقتي مي نوشتم دقيقاً حواسم به اون پوشيدن بود! :دي خب آخه قبلشم از جوراب و اينا حرف زده بودم که پوشيدن دارن، بعد ديگه حال نداشتم شصت تا فعل ديگه هم رديف کنم براي کلمات ديگه! :)))))
    + رب 
    اه اه من انقد از وضو گرفتن آقاها بدم مياد!!!! جدي ميگم خو!
    کثيييييف بازي درميارن خو
    اوفففف حس چقد تجربه داره دراين زمينه ها ...حالم بد شد
    :)))))))))))))))))))))

    پاسخ

    سلام ... :))))))))))))))))) // آقايون که به جاي خود :دي .. اما حالا يه چيزي.. من کلااااااااا از وضو گرفتن توي اماکن عمومي خوشم نمي ياد.. يني تا مجبور نشم سعي مي کنم جاهاي عمومي وضو نگيرم.. حس خوشايندي ندارم خب :)) آخه فک کن.. چادر، جوراب، ساعت، عينک، همه رو بايد دربياري و دوباره از اول بپوشي؛ کلي مقنعه/روسريتو کج و کوله کني براي مسح سر، بعد دوباره صاف و صوفش کني.. بعد تازه فک کن هيچ صندلي اي چيزي هم نباشه (که معمولاً نيست)، ديگه مجبور شي همون وسط يه لنگه پا بايستي جورابتو دوباره پات کني! اين وسط اگه يهو جورابتم بيفته زمين که ديگه جاي خودکشي داره! :پي ... خيلي سخت مي گيرم؟ :))) خو خوشم نمي ياد! :)) به اين خاطر اگرم بخوام بيرون نماز بخونم، معمولاً سعي مي کنم از خونه وضو بگيرم! :)))
    چرا اينجا ميگه فقط دوهزار کاراکتر؟
    خب من ميخوام نظر بنويسم!

    بعد تازه چند روز پيش دوستم اومده پيشم عصصصصصصصصصصصبي
    ميگم چيه؟
    ميگه دارم با دبيرم حرف ميزنم، مرتيکه جلو چشم من داره بدنش رو ميخارونه
    :)))
    هيچي من خيلي خونسر گفتم فاطمه جان از اينا توقعي بيش از اين نداشته باش خب
    پاسخ

    نظر قبليت که 2000 تا نشده بود.. يني کوتاه بود که.. / اه چقده چندش! :| .. حالا مسئله اين جاست که اينا مرد مي باشن، اما اوني که وسط هواپيما داشت دندوناشو خلال مي کشيد يه خانوم بود! :| يا اوني که چند سفر پيش باز هم توي موقعيت مشابه گوشاشو با گوش پاک کن حسابي تميز کرد و بعدم گوش پاک کن هاي کثيف رو گذاشت توي جيب صندلي جلويي، ايشونم خانم بود.. اينه که آدم بيشتر حالش بد مي شه |:))
    " اما نه اين که توي جمع طرف محتويات ته حلق و لاي دندونشو به نمايش بذاره!"

    ببين اين روزا که از وسط تحريريه رد ميشم دلم ميخاد رسما همون وسط عق بزنم!
    فکرشو بکن پاچه هاي شلواراشون رو دادن بالا! جوراب ها روي ميز! کتوني هاي کج وکوله و سياه شده! يه طرف....يعني رسما يه وضعي ها....
    معمولا من زماني رد ميشم که موقع نمازه و اخوي ها اينطوري حاضر ميشن براي نماز خوندن...
    من هي سرم رو ميندازم پايين نيگا نکنم ...چشمم نيفته! ولي خب هميشه سر راه من هست!
    اصن يه وعضي!
    پاسخ

    سلام ... وسط تحريريه وضو مي گيرن و نماز مي خونن؟ :))))
    + حس 
    راستش اونطوري که تو جيغ کشيدي وسط خيابون، همه برگشتن نگاه کردن فک کردن دزد گرفتي
    :پييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييي
    همچنان خصوصيه!
    نخون گويا!
    دهه
    !

    پاسخ

    سلام ... ععععععع! خو واضح حرف بزنيد ما هم بفهميم چي مي گيد! :پي
    + رب 
    به حس:
    خصوصيه هااااا
    p:))))

    وبت برام ارور ميده وا نميشه ..
    نبابا اين حرفا چيه ..کلي م باحال بود ..فقط اگه بيشتر همراهي ميکردي جالبناک تر نيز بود ملت خوشحال تر نيز ميگشتند ..
    پاسخ

    سلام ... اي نامرد :))))) جواب کامنت خصوصيتو اين جا مي دي؟! لااقل کامنت حس رو بذار ببينم چي گفته :دي البته خودم متوجه شدم چي گفته! q-B
    + حس 
    وا ببينا
    خب خلال دندونه ديگه!
    بعد به من ميگن ايرادي و اينا
    پاسخ

    سلام ... خب منم با تو گشتم ايرادي شدم ديگه (;پي! بعدشم، خلال دندون و گوش پاک کن (چوب شمشاد حتي! :پي) و مسواک و اينا وسايل مفيدي هستن! اما نه اين که توي جمع طرف محتويات ته حلق و لاي دندونشو به نمايش بذاره! :| (چقد چندش گفتم خودم حالم به هم خورد! :پي) // خب خوبيييييي؟ ديگه چه خبرا؟ :))
    "راستش اين روزها اينقدر دلنازک شدم که شاد مي شم گريه مي کنم.. ناراحت مي شم گريه مي کنم.. از محبت آدما گريه مي کنم.. از بي مهري ها گريه مي کنم.. دلم مي گيره گريه مي کنم.. دلشاد مي شم گريه مي کنم.. از خوشي به وجد مي يام گريه مي کنم.. دلتنگ مي شم گريه مي کنم.. از احساسات لطيفي که باهاشون مواجه مي شم گريه مي کنم.. از نامردي و زمختي روزگار گريه مي کنم.. مستأصل مي شم گريه مي کنم.. به اعصابم مسلط مي شم گريه مي کنم.. از غم عزيزام گريه مي کنم.. با غصه هاي خودم گريه مي کنم.. از خدا غافل مي شم گريه مي کنم.. و تا يادش ميفتم باز هم گريه مي کنم.." :( :| :) تموم حرفو زدي ديگه چيزي نمونده برا گفتن !
    پاسخ

    سلام ... يني تو هم؟ :(

    شهادت امام موسي کاظم را به شما دوست گرامي تسليت عرض مي نمايم. التماس دعا

    http://fadahiyerahbar.parsiblog.com

    http://upload7.ir/images/32395796865906991909.jpg

    پاسخ

    سلام ... من هم تسليت عرض مي کنم.
    + رب 
    واي مرسييييييييييييييييييي
    يني من همشششش فکرميکردم من زيادي حساسم و غيرعادي
    ...واي من چقددددددددددددد ازين حرکت بدم مياد
    واي خدااااااااااااااا
    پاسخ

    سلام ... :)))))
    + رب 
    هواپيما نوشت نداري؟؟
    هممم
    پاسخ

    سلام ... بذار برسم حالا :)) .. راستش نه قطار مسير رفت چيز خاصي نداشت نه طياره ي مسير برگشت.. دونخطه همممم، حالا شايدم يه چيزايي يادم بياد، نمي دونم خو :پي / آهان اينو به عنوان يه بعدنوشت مي خواستم از سفر امروز بنويسم، ديگه به افتخار تو همين جا مي نويسمش :پي (خطاب به يه همسفر گرامي بعد از خوردن ناهار): اينو تو گوشت فرو کن! خلال دندون لااقل توي مکان هاي عمومي يک چيز کاملاً نمايشي ه! چرا فکر مي کني جلوي چشم اون همه آدم بايد ازش استفاده کني؟!! / يني ببين چه حالي شدم وقتي ديدم خانم متشخص(!) بغل دستي خلال دندون به دست شده! :|
    + رب 
    اين تيکه ش خنديدمممم :
    "

    من: نرگس! امروز چي کار کردين؟ مورچه‌ها رو ديدين؟ براشون لونه ساختين؟

    نرگس- آره. يه لونه ساختيم، شکل کوه بود. حالا ديگه زورشون مي‌رسه از اون کوه بالا برن يا نه؛ من نمي‌‌دونم!

    : بردين‌شون توي مهد، چي کار کردين باهاشون؟

    - گذاشتيم رو ميز، مي‌مُردن!

    : چرا؟

    - ما مي‌مُريديم‌شون!

    : چرا؟!

    - هي بهشون دست مي‌زديم، مي‌مُردن!

    : پاهاشون هم شمردين؟ (سعي مي‌کنم بي‌خيال موضوع مُراندن مورچه‌ها شويم!) چند تا پا داشتن مورچه‌ها؟

    - هفت تا!!!"

    پاسخ

    سلام ... :))))
    سلام

    کامنتم نمياد گفتم همينطوري نرم
    سلامي داده باشم حداقل
    پاسخ

    عليک سلام :)
    به نام خدا
    سلام
    فکر کنم اون حس پشت سر اون عبارت رو فهميدم :)
    به نظر من اين تسلط بر اعصاب باعث يه رضايت از خود شده و اين رضايت از خود به خاطر مسلط شدن، شادي آور هست. يه نوع شادي شايد عميق تر از شادي‌هاي ديگه. اين شادي هم گريه از روي شادي و خوشحالي ميشه :)
    پاسخ

    سلام ... نمي دونم والا :دي .. من به طور کلي تر اين طوري مي گم: اين روزها چون يه کم دلنازک تر/خسته تر/يا هرچي تو اين مايه ها شدم، هر حال و حالتي دگرگونم مي کنه.. و البته اينا موقتي و تحت تأثير شرايط روحي فعلي ه. / حالا چه گيري داديد به اين فرعيات پست! :دي
    + شادي 
    سلام
    منم به اين حالت رسيدم به اميد پوچ رفرش شدن حالم با رفرش کردن صفحات !
    ولي ديدم حالم رفرش نميشه ديگه دست از سر صفحات برداشتم :دي
    پاسخ

    سلام ... يني من عاااااشق اين ويژگي هاي مشترک اسفندي ها هستم! :دي به خصوص اگر فاصله ي تولد اين دو اسفندي همش دو روز باشه! ;)
       1   2      >