من: نرگس! امروز چي کار کردين؟ مورچهها رو ديدين؟ براشون لونه ساختين؟
نرگس- آره. يه لونه ساختيم، شکل کوه بود. حالا ديگه زورشون ميرسه از اون کوه بالا برن يا نه؛ من نميدونم!
: بردينشون توي مهد، چي کار کردين باهاشون؟
- گذاشتيم رو ميز، ميمُردن!
: چرا؟
- ما ميمُريديمشون!
: چرا؟!
- هي بهشون دست ميزديم، ميمُردن!
: پاهاشون هم شمردين؟ (سعي ميکنم بيخيال موضوع مُراندن مورچهها شويم!) چند تا پا داشتن مورچهها؟
- هفت تا!!!"