• وبلاگ : ترجمه ي زندگي
  • يادداشت : قطار، مي رود آهسته روي ِ ريل دلم... (2)
  • نظرات : 5 خصوصي ، 42 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + رب 
    اون تيکه که از پفک خوردن بچه هه گفتي قشنگ داشتم قيافه شو تصور ميکردم ...انقددددددد بدم مياد ....انقدددددد ميره رو اعصابمممم!
    اصنم برام فرق نداره کي باشه بزرگ باشه يا کوچيک:/

    نميدونستم واگن هاي مخصوص خانوم هم داريم ..چقد خوب

    بعد خو گناه داشت آقاهه خو..نميدونم چرا درحين نوشته ت دلم براش سوخت ..حالا يا اشتباهي گرفته بوده يا چون جا نبوده ..بهرحال مجبورشده بوده ديگه ...بهرحال گناه داشت :)))

    اون تيکه اي که سر نماز چراغ گوشي و روشن کردي هم کلي :قلب :کيس!
    همين چيزاته که آدم و ديفونه ميکنه ديگههههه :)
    پاسخ

    سلام ... واگن مخصوص خانوما نداريم، کوپه ي مخصوصشون هست :) يني تو کوپه هاي ديگه ي اون واگن مرد، خانواده، و همه جور آدمي هست. اما ظرفيت بعضي کوپه هارو به خانوما اختصاص مي دن؛ وگرنه که سفر با قطار خيلي سخت مي شد، به خصوص شب هاش. / هه هه فک کنم خيلي بي رحمانه درباره ش نوشتم، نه؟ :دي خب به هرحال يه مدلي بود که لجمو درميورد :دي (هيکلشم خرسي بود :پي) / اوا ممنون.. دونخطه شکلک لپ قرمزي ;) :-*