وبلاگ :
ترجمه ي زندگي
يادداشت :
قطار، مي رود آهسته روي ِ ريل دلم... (2)
نظرات :
5
خصوصي ،
42
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
عروس خانوم
اوااااااااا بچه پرووووووو...جا خوش كرده...
غول بيابوني چيه آبجي؟ حالا من يه چي گفتم خو تقصير اون بنده خدا چيه؟ مقصر اونايين كه اشتباهي بليت صادر كردن...
واي چقدرررررر واس اين جملت خنديدم:
«چرا هست! تازه خبر نداري، يه آقا هم تو کوپه مونه! ماشاءالله با اين هيکل و ريش و سبيل، نمي دونم چه طور فکر کردن اين خانومه!
»
بر عكس تو، من خوشم مياد از بچه هايي كه با صدا چيز ميز ميخورن و دهنشون وا ميمونه...بامزست خو...واس آدم بزرگا بده و زشته و اينا...اما دنياي كوشولوها ميفرقه...
نوك زد به كيك مامانش؟؟؟...اخيييييييي مرغي كوچولو...
عععععععع هنو ادامه داره؟پ كو ادامش؟؟؟ بزار خوووووووووووو...نه از اون اول كه ترسيدم از پستت بس كه طولاني بود نه از حالا كه سير خوندنش نميشم...چه زود تموم شد...
پاسخ
آره رسماً جا خوش کرده بود :)) / مگه غول بيابوني رو تو گفتي؟ يادم نمي ياد اول کي گفت :))) / :ديييييي / يه کمش اشکال نداره، اما اين خيلي بد مي خورد خو.. / نوک زدن يه اصطلاحه، يه چي تو مايه هاي همون ناخنک زدن :))) / ممنون گلم لطف داري، هم ترسيدم همه شو يه جا بذارم وحشت کنيد :دي هم اين که خودمم خسته بودم ديشب.