وبلاگ :
ترجمه ي زندگي
يادداشت :
تو را آن به...
نظرات :
13
خصوصي ،
21
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
اين سطرها که پر ميشوند لحظات ناب
منم ترم يک يه استاد داشتم که هنوز که هنوزه وقتي ياد لبخندش ميفتم رسما غش ميکنم!
توي عمرم انقدر که به پسر اين استاد غبطه خوردم به هيچ کس غبطه نخورده بودم. هييييي!
تلخ بود ولي شعرش.نميخونم بقيه شو.
پاسخ
سلام ... صالح حسيني رو ميشناسي؟ چون مشتري انتشارات نيلوفر هستي ميگم.. (از اون ليست نمايشگاه کتابت يادمه :دي) .. ايشون همون هستن.. دکتراي ادبيات انگليسي، مترجم کلهگندهي ادبي، و خداي ادبيات فارسي و انگليسي. و شخصيتش هم خييييييييييييييلي خاص! يني واقعاً برام عزيز و محترم ه.. يکي از افتخارات تحصيليم (:پي) اينه که چندين واحد ادبيات و ترجمه رو با ايشون کلاس داشتم! :) // شعر شاملو؟ آره منم فقط همون تيکهش که استادم زياد ميخوندش رو بيشتر ميفهمم :دي .. خو حالا متن اصلي پست که ربطي به اون نداره، اونم تلخه؟ اون مزهي زندگي ميده، يهوقت تلخه و يهوقت.. نميدونم شايد شيرين..