وبلاگ :
ترجمه ي زندگي
يادداشت :
آدم هم...
نظرات :
2
خصوصي ،
24
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
حس
سلام
اون گربه هاي دانشگاه!
از بس بهشون ميرسن بچه ها پرو و همچي دوس ميشن که نگو!
يه پارک هست يه مدت کلاس ميرفتيم؛ بعد اونجا باغ گربه ها بوداااا
از بس هم مردم محل بهشون غذا داده بودن، به حدي با ادم ها احساس دوستي داشتن که نگو و نپرس!
البته من گربه ها را دوست دارم ولي نه تا اون حد!
:دي
زشته گويا توي اين سن و سال از يه گربه بترسي هااااا
پاسخ
سلام ... ببين حس، اون گربه هاي يوني رو خب منم ديدم ديگه، هوم؟ اما اين خيييييييلي پررو بود ديگه! يني تو يوني وقتي گربه هه رو پِخِش کني و چميدونم بترسوني، اگرم جايي نره يه اپسيلن جا مي خوره لااقل! اما اين ديگه نوبر بود! اصلاً انگار نه انگار که وجود داري، خيلي بي تفاوت راه ميفتاد ميومد سمتت! ... من هميشه گفته ام، اگه از گياهان فاکتور بگيري، از هر موجود زنده اي به جز انسان مي ترسم! :دي (البته انسان ها هم خيلياشون از هر چيزي ترسناک ترن خو..)