• وبلاگ : ترجمه ي زندگي
  • يادداشت : يادداشت هاي گوياي 13 ساله (2)
  • نظرات : 11 خصوصي ، 47 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    به نام خدا
    سلام
    تو ذهنم اون اتفاقاي فرارتون از دست گربه رو تصور کردم‌:دي
    خيلي جالب بوده. ببخشيد ولي آدم ياد اين شخصيت‌هاي کارتوني که همش براشون بد مياد ميفته :دي
    "من آمدم او را بترسانم تا از حياط خلوت بپرد بيرون که ناگهان گربه اي ديگر از زير پايم دويد و به طرفي ديگر رفت."
    فکر کنم اين جمله استعدادتون رو تو نوشتن با مهارت مطالب مربوط به هم نشون مي‌ده. البته شايدم جمله هاي ديگتون بهتر از اين نشون بده :)
    خيلي جالبه و از گوياي 13 ساله بعيد.
    من اگه اون موقع‌ها مي‌خواستم همچين جمله‌اي بنويسم. حتماً ايراد نگارشي و جمله‌بندي داشت.
    اوه منم مثل خواهرتون خيلي کنجکاو اين جور چيزا بودم. تلفن باز کردن، ماشين حساب باز کردن...
    نمي‌دونم گفتم يا نه. اما عموم اسمم رو گذاشته بود ابو اختراع. :دي
    تا همين چند وقت پيش هم بازم بهم مي‌گفت. ولي خب من به مواد موجود در آشپزخونه و قاطي کردن اونا بيش‌تر علاقه داشتم. تا تو خونه تنها مي‌شدم بعضي وقتا مي‌رفتم تو آشپزخونه و هر چي دستم مي‌رسيد رو با هم مخلوط مي‌کردم. از مايه‌ي ظرفشويي وايتکس گرفته تا زردچوبه و چايي. :دي

    به قول علي بازم از اينا بذارين. اما زود زود هم نه. دييييييير دير هم نه. يعني چي دوسال ديگه؟ :666: (چماق مخصوص علي :دي)
    پاسخ

    سلام ... آره دقيقاً، يه چي تو مايه هاي تام و جري يا مثلاً اون گرگه تو ميگ ميگ :پي ... ممنون اما خيلي عادي نوشته بودم که.. ... و اين که، پس همون باعث شد شيميست بشين ديگه! :دي ... :666: ؟!!! ورژن تقلبي؟!! خير! چماق من هيچ گونه مشابه داخلي و خارجي ندارد! p: