تحلیل آمار سایت و وبلاگ مهر 90 - ترجمه ی زندگی
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ترجمه ی زندگی
قالب وبلاگ
لینک دوستان

 

به نام خدای رحمن و رحیم

سلام

-----------------

خبر مال دو هفته پیش ه...

توی اس ام اس چیزی گفت که نتونستم حرف زدن ار طریق اس رو طاقت بیارم! گوشی تلفن رو برداشتم و...

این قدر توی گوشش از خوشحالی جیغ و داد کردم که بنده خدا دیگه داشت خنده ش می گرفت!

فکر کنم خودش این قدر خوشحال نبود که من!

مخاطب کی بود؟
یکی از اینا (اونی که از همه قشنگ تره!)  ;)

خبر چی بود؟
ورود به این جا:

چه رشته ای؟

کارشناسی ارشد مدیریت آموزشی

 

خواهری ه نازنینم، از صمیم قلب ورودت رو به این مرحله ی جدید و سرنوشت ساز از زندگی تبریک می گم.

این پست رو هم قسمت شد بالاخره امشب بزنم؛ درست شبی که فرداش ان شاءالله سر اولین کلاست خواهی رفت :)
به فال نیک می گیرم و برای موفقیتت خواهرانه دعا می کنم مؤدب

خییییییییییلی مبارکه عسیییییییییسم! بووووس

----------------

پ.ن. ممکنه بعضی های دیگه هم بخوان بیان این جا و اعترافاتی از این دست بکنن! :دی

پ.ن.2. بسته ی آلوچه رو گذاشتم کنارم، بعد یه نعلبکی آوردم و کمی از آلوچه ها رو ریختم توش دهنم آب افتاد با این تصور که نعلبکی کوچیکه و من زیاد نمی تونم توش بریزم و بخورم! غافل از این که علم پیشرفت کرده و نعلبکی این قابلیت رو داره که پس از خالی شدن مجدداً بارها و بارها پر بشه! شوخی
یکی بیاد اینارو از جلوی دست من برداره، معدم ترکید، زبونم داره می سوزه دیگه! گیج شدم

 

 


[ پنج شنبه 90/7/28 ] [ 12:59 صبح ] [ گویای خاموش ] [ نظرات () ]

 

به نام خدای رحمن و رحیم

سلام

------------------

این خانه واژه های نسوزی دارد

دارد دیر می شود
پنجره ها را که بسته ای
در را که قفل کرده ای
دیگر دلواپس چه هستی؟
شیر ابر را که نمی توانی ببندی
کنتور رعد را که نمی توانی قطع کنی
بیا برویم!
هیچ اتفاقی نخواهد افتاد
این خانه واژه های نسوزی دارد
تو بازخواهی گشت
و همسایه ها
مهربان تر خواهند شد
چندان که فکر می کنی
دیوارتان
من بوده ام

محمدعلی بهمنی

------------------

پ.ن.
طعم تلخ گریه تو صدام نشسته
بغض خیس فریاد تو گلوم شکسته
کوچ من از همیشه چاره ی آخرینه
پای عبورم اما زنجیری زمینه...

سخته لحظه های رفتن می دونم
سخته در خودم شکستن می دونم
با یه دنیا غم و فریاد رو لبام
سخته از هیچی نگفتن می دونم

کوچ من از همیشه چاره ی آخرینه
پای عبورم اما زنجیری زمینه

نمی خوام روز و شبم این همه تکراری باشه
کاش می شد هجرت من فرصت بیداری باشه


کوچ من از همیشه چاره ی آخرینه
پای عبورم اما زنجیری زمینه...

دانلود کنید
«کوچ» از مرحوم منوچهر طاهرزاده


[ چهارشنبه 90/7/6 ] [ 3:11 صبح ] [ گویای خاموش ] [ نظرات () ]


.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

در ترجمه به مشکلی که بر می خورم، آن قدر با کلمات دست و پنجه نرم می کنم تا سرانجام پیروز شوم. در ترجمه ی زندگی ام اما... نمی دانم... پیچیدگی متن زندگی متحیرم کرده... متنی آن قدر گویا که لحظه لحظه اش را حس می کنم، و آن قدر خاموش که پی بردن به معانیش بصیرتی می خواهد که ندارم... اما می دانم نباید تسلیم شد؛ باید «زندگی کرد» تا بتوان ترجمه اش نمود... باید به جایی رفت که حیات به معنای واقعی درش جریان دارد... پس به کوچه باغی از زندگی پناه می برم و از آرامشش، زیبایی اش و سادگیش مدد می گیرم، و «زندگی می کنم»؛ شاید روزی گوشه ای از این متن پیچیده را فهمیدم...
امکانات وب


بازدید امروز: 3
بازدید دیروز: 23
کل بازدیدها: 284811