تحلیل آمار سایت و وبلاگ دی 91 - ترجمه ی زندگی
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ترجمه ی زندگی
قالب وبلاگ
لینک دوستان

 

به نام خدای رحمن و رحیم

سلام

----------

از نورگیر خانه‌مان امروز، آواز بارانی صدایم کرد
من چون همیشه عاشق باران، فکر خوشش از غم رهایم کرد

اما چو با شادی گرفتم من، از چشم مشتاقم سراغش را
دیدم که آن باران قلابی، از لوله‌ای بگرفته راهش را!

ناگه حقیقت، تلخ با من گفت: درسی بگیر از لوله‌ی معیوب
در خوش‌خیالی‌های دنیایی، ظاهر و باطن را تو بنگر خوب

در شیر آب کهنه و معیوب، نیرنگ و صدرنگی نمایان است
باور مکن لطف صدایش را، دنیا دروغ باز باران است!

 

--------

پ.ن.1.
این یک داستان واقعی است!
زمان: هفته‌ی گذشته
مکان: خانه‌مان

 

پ.ن.2.

 

پ.ن.3.

بعدنوشت!

به من بفهمون
علی لهراسبی

دانلود کنید...


[ چهارشنبه 91/10/20 ] [ 8:0 صبح ] [ گویای خاموش ] [ نظرات () ]


به نام خدای رحمن و رحیم

سلام

------------

 

اربعین امام حسین علیه‌السلام و یاران وفادارش تسلیت باد.

التماس دعا

-------------

پ.ن.1.

چهل روز از اون روز ِ، پر آه و غم گذشته
حالا حضرت زینب، از اسیری برگشته

چهل روز از اون روز ِ، پر غم و درد و بلا
گذشته و کاروان، برگشت سوی کربلا

پر از خنجر و خون بود چهل روز پیش این جا
امام حسین و یاراش پر کشیدن تا خدا

اما حالا کربلا ساکت و خاموش شده
درددلای زینب با حسینو گوش می ده:

بعد از شهادت تو، اسیر کردن ماها رو
با تازیانه کتک می‌زدن بچه ها رو

نبودی که ببینی چادرامون رو کندن
دلم شکست که دیدم به غصه‌مون می‌خندن...

اما داداش نذاشتم پایمال بشه خونتون
همه دنیا فهمیدن چرا دادید جونتون

دیگه همه می‌دونن به خاطر خدا بود
نجات دین دلیلش شهادت شما بود

سخنرانی‌ها کردم تو کاخ شاه پلید
رسوای عالم شدن طرفدارای یزید

با قامتی خمیده، با یک دل شکسته
برگشته‌ام پیش تو حالا رنجور و خسته

تشنه شهیدت کردن، از غم تو شکستم
حالا تا آخر عمر، من تشنه‌ی تو هستم...


پ.ن.2.

تلاشی نه‌چندان موفق بود مربوط به سال گذشته برای کودکانه گفتن..



[ پنج شنبه 91/10/14 ] [ 11:37 صبح ] [ گویای خاموش ] [ نظرات () ]

 

به نام خدای رحمن و رحیم

سلام

------------

دیگر نه جنگ با روزگار، نه شکوه‌، نه غرولند، نه حتی کوچک‌ترین گلایه...

دیگر...
با لبخندی بی‌رمق...

تسلیم!

 

تسلیم!

پناهنده!

اصلاً..

وَ أنَا عَبْدُکَ الضَّعیـفُ الـذَّلیـلُ الْحَقیـرُ الْمِسْکیـنُ الْمُسْتَکینُ!

 

قبول؟!

 

به پناهنده‌ای که جز تو مفرّی ندارد...

به تسلیم‌شده‌ای بی‌دفاع...

به بنده‌ی گنهکار اما خسته‌ات..

پناه می‌دهی؟!

 

از گدای خسته‌ی درگاهت..

دستگیری می‌کنی؟!

 

که همه‌جا تسلیم‌شده‌‌ی بی‌پناه را امان می‌دهند...

و رحمش می‌کنند...

الهی!

هل یرحم الضعیف الا القوی...

-------

پ.ن.1.

در دایره‌ی قسمت ما نقطه‌ی تسلیمیم
لطف آن‌چه تو اندیشی حکم آن‌چه تو فرمایی

پ.ن.2.
امید که با تسلیم منافاتی ندارد؟! . . .

پ.ن.3.

خواب بودم
صدای گریه می آمد
بیدار شدم

واژه های خیس بر زمین
دفتر شعر باران
باز بود...

بازم دلم گرفته تو این نم‌نم بارون...


[ سه شنبه 91/10/5 ] [ 2:50 عصر ] [ گویای خاموش ] [ نظرات () ]


.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

در ترجمه به مشکلی که بر می خورم، آن قدر با کلمات دست و پنجه نرم می کنم تا سرانجام پیروز شوم. در ترجمه ی زندگی ام اما... نمی دانم... پیچیدگی متن زندگی متحیرم کرده... متنی آن قدر گویا که لحظه لحظه اش را حس می کنم، و آن قدر خاموش که پی بردن به معانیش بصیرتی می خواهد که ندارم... اما می دانم نباید تسلیم شد؛ باید «زندگی کرد» تا بتوان ترجمه اش نمود... باید به جایی رفت که حیات به معنای واقعی درش جریان دارد... پس به کوچه باغی از زندگی پناه می برم و از آرامشش، زیبایی اش و سادگیش مدد می گیرم، و «زندگی می کنم»؛ شاید روزی گوشه ای از این متن پیچیده را فهمیدم...
امکانات وب


بازدید امروز: 12
بازدید دیروز: 29
کل بازدیدها: 284780