سلام ... کار خاصي که نکردم، اما دعاي تو خيلي قشنگ بود... :)

هه هه، توي ويرايشگر خب دو رديف آيکون هست ديگه، رديف پايين سمت چپ (دقيقاً آخري)؛ همون که انگار لبه هاي دو تا کاغذ رو گذاشتن نزديک هم :))

نهههههههه، چماق من با چماق همه مي‌فرقه! 555 من پر از مهر و محبت‌ه به جون خودم :)) ;) ... هههييي... :(

سلام ... شما با چماق من آشنايي داري؟! :دييييييييي نه يني خو مي‌خوام هديه‌ش کنم بهت، که باهاش بزني تو سر من از دست دانشجوهاي زرنگي مثل تو! :)))))))))) شوخي مي‌کنيييييييييييييي! :))

سلام ... :))

سلام ... صالح حسيني رو مي‌شناسي؟ چون مشتري انتشارات نيلوفر هستي مي‌گم.. (از اون ليست نمايشگاه کتابت يادمه :دي) .. ايشون همون هستن.. دکتراي ادبيات انگليسي، مترجم کله‌گنده‌ي ادبي، و خداي ادبيات فارسي و انگليسي. و شخصيتش هم خييييييييييييييلي خاص! يني واقعاً برام عزيز و محترم ه.. يکي از افتخارات تحصيليم (:پي) اينه که چندين واحد ادبيات و ترجمه رو با ايشون کلاس داشتم! :) // شعر شاملو؟ آره منم فقط همون تيکه‌ش که استادم زياد مي‌خوندش رو بيشتر مي‌فهمم :دي .. خو حالا متن اصلي پست که ربطي به اون نداره، اونم تلخه؟ اون مزه‌ي زندگي مي‌ده، يه‌وقت تلخه و يه‌وقت.. نمي‌دونم شايد شيرين..